همسرم...

دلنوشته های من به عشقم....

به تو می اندیشمممممممممم....

نه به ابر

نه به باد

نه به این ابی ارام بلند

من مناجات درختان را هنگام سحر

نفس پاک شقایق را در دامن کوه

رقص عطر گل یخ را با گل

همه را میبینم میشنوم

من به این جمله نمی اندیشم

به تو می اندیشم

ای سراپا همه خوبی تک و تنها به تو می اندیشم....

[ دو شنبه 25 آذر 1392برچسب:, ] [ 16:14 ] [ عاشق...... ] [ ]

چشمهایت....


!

 

 اگر قرار باشد چشم هایت

  اینگونه جادویم کنند

 از ھمین آلان تآ ھمآن ھمیشه ات

 قافیه رآ باخته ام

[ یک شنبه 9 تير 1392برچسب:, ] [ 18:41 ] [ عاشق...... ] [ ]

چند خطی خصوصی.....

در خواست رمز نفرمایید..

ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.
خصوصی......

ادامه مطلب
[ چهار شنبه 29 خرداد 1392برچسب:, ] [ 18:10 ] [ عاشق...... ] [ ]

برای شوهر گلم که از این داستانا دوست داره.....

مردی صبح زود از خواب بیدار شد تا نمازش را در خانه خدا (مسجد) بخواند. لباس پوشید و راهی خانه خدا شد.
در راه به مسجد، مرد زمین خورد و لباسهایش کثیف شد. او بلند شد،
خودش را پاک کرد و به خانه برگشت.
مرد لباسهایش را عوض کرد و دوباره راهی خانه خدا شد. در راه به مسجد و
در همان نقطه مجدداً زمین خورد!
او دوباره بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت. یک بار دیگر لباسهایش
را عوض کرد و راهی خانه خدا شد.
در راه به مسجد، با مردی که چراغ در دست داشت برخورد کرد و نامش را پرسید.
مرد پاسخ داد: (( من دیدم شما در راه به مسجد دو بار به زمین افتادید.))،
از این رو چراغ آوردم تا بتوانم راهتان را روشن کنم.
مرد اول از او بطور فراوان تشکر می کند و هر دو راهشان را به طرف مسجد
ادامه می دهند. همین که به مسجد رسیدند، مرد اول از مرد چراغ بدست
در خواست می کند تا به مسجد وارد شود و با او نماز بخواند.
مرد دوم از رفتن به داخل مسجد خودداری می کند.
مرد اول درخواستش را دوبار دیگر تکرار می کند و مجدداً همان جواب را می شنود.
مرد اول سوال می کند که چرا او نمی خواهد وارد مسجد شود و نماز بخواند.
مرد دوم پاسخ داد: ((من شیطان هستم.)) مرد اول با شنیدن این جواب جا خورد.
شیطان در ادامه توضیح می دهد:
((من شما را در راه به مسجد دیدم و این من بودم که باعث زمین خوردن شما شدم.))
وقتی شما به خانه رفتید، خودتان را تمیز کردید و به راهمان به مسجد برگشتید،
خدا همه گناهان شما را بخشید. من برای بار دوم باعث زمین خوردن شما شدم
و حتی آن هم شما را تشویق به ماندن در خانه نکرد، بلکه بیشتر به راه مسجد برگشتید.
به خاطر آن، خدا همه گناهان افراد خانواده ات را بخشید. من ترسیدم که اگر یک بار دیگر
باعث زمین خوردن شما بشوم، آنگاه خدا گناهان افراد دهکده تان را خواهد بخشید.
بنا براین، من سالم رسیدن شما را به خانه خدا (مسجد) مطمئن ساختم.

niniweblog.com


 

[ چهار شنبه 29 خرداد 1392برچسب:, ] [ 18:6 ] [ عاشق...... ] [ ]

شوهر نازنینم....

mu64zzcc1i34um5clvwl.jpg

 

چه حس قشنگیه وقتی میشی مَحرمِ دل یکی ..
یکی که بهش اعتماد داری ..
بهت اعتماد داره ..
از دلتنگی هاش برات میگه ..
از دلتنگی هات براش میگی ..
آروم میشه ..
آروم میشی ..
حسی که هیچ وقت به تنفر تبدیل نمیشه ..
این حس مثل قطره های باران پاکه ..







 

[ چهار شنبه 29 خرداد 1392برچسب:, ] [ 17:54 ] [ عاشق...... ] [ ]

 

پرش عاشقانه دختر و پسر


 

دوست دارم دستم را بگیری و زیرگوشم زمزمه کنی

که پشت خوابهای نا آرام تو...

چیزی بیش از نگرانی های زنانه نیست...

دستت را بگیرم و زیرگوشت زمزمه کنم

که پشت نگرانی های زنانه ی من...


مردی ایستاده که دیوانه وار دوستش دارم!

 


 

[ چهار شنبه 29 خرداد 1398برچسب:, ] [ 14:45 ] [ عاشق...... ] [ ]

چه زیباست....

چه زیباست بخاطر تو زیستن ...

و برای تو ماندن... به پای تو بودن... و به عشق تو سوختن !

و چه تلخ و غم انگیز است دور از تو بودن و برای تو گریستن ... !
ای کاش می دانستی بدون تو مرگ گواراترین زندگیست ... !

بدون تو و به دور از دستهای مهربانت زندگی چه تلخ و ناشکیباست ... !

چه زیباست بخاطر تو زیستن ...

ثانیه ها را با تو نفس کشیدن ... زندگی را برای تو خواستن ... !

چه زیباست عاشقانه ها را برای تو سرودن ... !

بدون تو چه محال و نا ممکن است زندگی... !

چه زیباست بیقراری برای لحظه ی آمدن و بوئیدنت ... !

برای با تو بودن و با تو ماندن ... برای با هم یکی شدن ... !

کاش به باور این همه صداقت و یکرنگی می رسیدی !

ای کاش می دانستی مرز خواستن کجاست ...!!!!

و ای کاش می دیدی قلبی را که فقط برای تو می تپد ... !
 
 

javanyar.blogfa.com

 

[ چهار شنبه 29 خرداد 1392برچسب:, ] [ 14:41 ] [ عاشق...... ] [ ]

فرق عشق و ازدواج...

شاگردی از استادش پرسید: عشق چست ؟

استاد در جواب گفت: به گندم زار برو و پر خوشه ترین شاخه را بیاور اما در هنگام عبور از گندم زار، به یاد

داشته باش كه نمی توانی به عقب برگردی تا خوشه ای بچینی...

شاگرد به گندم زار رفت و پس از مدتی طولانی برگشت.

استاد پرسید: چه آوردی ؟

با حسرت جواب داد:هیچ! هر چه جلو میرفتم، خوشه های پر پشت تر میدیدم و به

امید پیداكردن پرپشت ترین، تا انتهای گندم زار رفتم.

استاد گفت: عشق یعنی همین...!

شاگرد پرسید: پس ازدواج چیست ؟

استاد به سخن آمد كه : به جنگل برو و بلندترین درخت را بیاور اما به یاد داشته باش

كه باز هم نمی توانی به عقب برگردی...

شاگرد رفت و پس از مدت كوتاهی با درختی برگشت .

استاد پرسید كه شاگرد را چه شد و او در جواب گفت: به جنگل رفتم و اولین

درخت بلندی را كه دیدم، انتخاب كردم. ترسیدم كه اگر جلو بروم، باز هم دست خالی

 برگردم .

استاد باز گفت: ازدواج هم یعنی همین...!

و این است فرق عشق و ازدواج ...

 

javanyar.blogfa.com

[ چهار شنبه 29 خرداد 1392برچسب:, ] [ 14:27 ] [ عاشق...... ] [ ]

اغوش....

وقتی آغوشت را به روی آرزوهايم باز می كنی

آنقدر مجذوب گرمای وجودت می شوم

كه جز آرامش آغوشت

تمام آرزوهای خواستنی ديگر را از ياد می برم...

دوستت دارم !

فقط همين!

[ چهار شنبه 29 خرداد 1392برچسب:, ] [ 14:22 ] [ عاشق...... ] [ ]

ماه من....

ماه من ، غصه چرا ؟!
آسمان را بنگر ، که هنوز، بعد صدها شب و روز
مثل آن روز نخست
گرم وآبی و پر از مهر ، به ما می خندد !
یا زمینی را که، دلش ازسردی شب های خزان
نه شکست و نه گرفت !
بلکه از عاطفه لبریز شد و
نفسی از سر امید کشید
ودر آغاز بهار ، دشتی از یاس سپید
زیر پاهامان ریخت ،
تا بگوید که هنوز، پر امنیت احساس خداست !
ماه من غصه چرا !؟!
تو مرا داری و من
هر شب و روز ،
آرزویم ، همه خوشبختی توست !
ماه من ! دل به غم دادن و از یاس سخن ها گفتن
کارآن هایی نیست ، که خدا را دارند …
ماه من ! غم و اندوه ، اگر هم روزی، مثل باران بارید
یا دل شیشه ای ات ، از لب پنجره عشق ، زمین خورد و شکست،
با نگاهت به خدا ، چتر شادی وا کن
وبگو با دل خود ،که خدا هست ، خدا هست !
او همانی است که در تار ترین لحظه شب، راه نورانی امید
نشانم می داد …
او همانی است که هر لحظه دلش می خواهد ، همه زندگی ام ،
غرق شادی باشد ….
ماه من !
غصه اگر هست ! بگو تا باشد !
معنی خوشبختی ،
بودن اندوه است …!
این همه غصه و غم ، این همه شادی و شور
چه بخواهی و چه نه ! میوه یک باغند
همه را با هم و با عشق بچین …
ولی از یاد مبر،
پشت هرکوه بلند ، سبزه زاری است پر از یاد خدا
و در آن باز کسی می خواند ،
که خدا هست ، خدا هست
و چرا غصه ؟ چرا !؟!

[ چهار شنبه 29 خرداد 1392برچسب:, ] [ 3:52 ] [ عاشق...... ] [ ]

تو هم مثل منی انگار.....

تو مرا می فهمی من تو را مي خواهم

وهمين ساده ترين قصه يک انسان است

 تو مرا می خوانی من تو را ناب ترين شعر زمان می دانم

 و تو هم می دانی تا ابد در دل من می مانی 

تصاویر عاشقانه

 

[ چهار شنبه 29 خرداد 1392برچسب:, ] [ 3:50 ] [ عاشق...... ] [ ]

رویای تو....

رویای با تو بودن را نمی توان نوشت نمی توان گفت و حتی نمیتوان سرود
با تو بودن قصه شیرینی است به وسعت تلخی تنهایی
و داشتن تو فانوسی به روشنایی هر چه تاریکی در نداشتند
و...و من همچون غربت زده ای در اغوش بی کران دریای بی کسی
به انتظار ساحل نگاهت می نشینم و می مانم تا ابد
وتا وقتی که شبنم زلال احساست زنگار غم را از وجودم بشوید
بانوی دریای من...
کاش قلب وسعت می گرفت شمع با پروانه الفت می گرفت
کاش توی جاده های زندگی خنده هم از گریه سبقت می گرفت

 

 

[ چهار شنبه 29 خرداد 1392برچسب:, ] [ 3:39 ] [ عاشق...... ] [ ]

به خاطر تو.....

به خاطر روی زیبای تو بود
که نگاهم به روی هیچ کس خیره نماند
به خاطر دستان پر مهر و گرم تو بود
که دست هیچ کس را در هم نفشردم
به خاطر حرفهای عاشقانه تو بود
که حرفهای هیچ کس را باورنداشتم
به خاطر دل پاک تو بود
که پاکی باران را درک نکردم
به خاطر عشق بی ریای تو بود
که عشق هیچ کس را بی ریا ندانستم
به خاطر صدای دلنشین تو بود
که حتی صدای هزار نی روی دلم ننشست
و به خاطر خود تو بود
فقط به خاطر تو

[ چهار شنبه 29 خرداد 1392برچسب:, ] [ 3:36 ] [ عاشق...... ] [ ]

زندگی....

زندگی آرام است ، مثل آرامش یک خواب بلند .

زندگی شیرین است ، مثل شیرینی یک روز قشنگ .

زندگی رویایی است ، مثل رویای یک کودک ناز .


زندگی زیباییست ، مثل زیبایی یک غنچه ی باز .


زندگی تک تک این ساعتهاست ، زندگی چرخش این عقربه هاست


زندگی راز دل مادر من ، زندگی پینه دست پدر است، زندگی مثل زمان درگذر است

[ چهار شنبه 29 خرداد 1392برچسب:, ] [ 3:26 ] [ عاشق...... ] [ ]

می نویسم از تو......

می نویسم از تو...

از تو ای شادترین...

تازه ترین نغمه ی عشق...

تو كه سرسبزترین منظره ای

تو كه سرشارترین عاطفه را نزد تو پیدا كردم

و تو كه سنگ صبورم بودی

در تمامی لحظاتی كه خدا شاهد غصه و اندوهم بود

به تو می اندیشم...

به تو می بالم و از تو می گیرم هر چه انگیزه درونم دارم

  pic83_www.jahaniha.com_6

 

 

 

[ چهار شنبه 29 خرداد 1392برچسب:, ] [ 3:24 ] [ عاشق...... ] [ ]

سلامممممم........

مینویسم برای بهترین همسر دنیا تا زنده ام...

 

 

jx2uvckxojvb3j91lw7s.jpg

 

اگه يكي رو ديدي كه وقتي داري رد ميشي بر ميگرده نگات ميكنه، بدون براش مهمي 

اگه يكي رو ديدي كه وقتي داري مي افتي برميگرده با عجله مياد به سمتت، بدون براش عزيزي

اگه يكي رو ديدي كه وقتي داري مي خندي برميگرده نگات ميكنه، بدون براش قشنگي

اگه يكي رو ديدي كه وقتي داري گريه ميكني باهات اشك ميريزه، بدون دوستت داره

اگه يكي رو ديدي كه وقتي داري با يكي ديگه حرف ميزني تركت ميكنه، بدون عاشقته

 

شايد يه كسي شب ها براي اينكه خواب تورو ببينه به خدا التماس مي كنه ، 

شايد يه كسي به محض ديدن تو دستش يخ ميزنه و تپش قلبش مرتب بيشتر ميشه ،

مطمئن باش يه كسي شب ها به خاطر تو توي درياي اشك مي خوابه ،

ولي تو اون رو نمي بيني!

 

 

ندیدم تا به حال عشق و صداقت را جز از دل تو،

ندیدم تا به حال مهربانی و وفا را جز از قلب مهربان تو،


ندیدم یک قلب پاک را جز قلب درخشان تو تا به حال،


بیا تا ثابت کنیم به همه معنای یک عشق ماندگار!


برمیگردیم به سر خط ، دلتنگی مرا دیوانه میکند تا آخر خط ،


گفتم تا گفته باشم درد دلم را به تو ، یکی که بیشتر نیست در این دنیا دیوانه ی تو!

 

مگسی را کشتم
نه به این جرم که حیوان پلیدیست، بد، است

و نه چون نسبت سودش به ضرر یک به صد است

طفل معصوم به دور سر من می چرخید


به خیالش قندم


یا که چون اغذیه ی مشهورش، تا به آن حد، گَندَم


ای دو صد نور به قبرش بارد


مگس خوبی بود


من به این جرم که از یاد تو بیرونم کرد


مگسی را کشتم


 

 
مهربانـــم !
شرمنــده ام
کــه هیچ وقت، مهربانــی هایت را منتشـــر نکردم
امـا تــا دلــت بخواهد گلایـه هـا را "پست" کردم
و غریبه هــا "لایک" زدند ...
کــاش می توانستم
صدای تــو را بنویسم!
 
pic83_www.jahaniha.com_

 

برای تو می نویسم برای تو که آسمان دلم

از دوری چشمانت گرفته است

برای تو می نویسم تا بدانی تا بخوانی

رنگ تنهایی گرفته روزهای هستیم

کاش می شد قطره ای از خاطراتت

در این خلوت تنهایی زنده می شد

تا من بودم لحظه های ناب با تو بودن

کاش انقدر سنگ بودم تا طاقت آن را داشتم که

رویایت را به دست باد خزان می دادم

ولی من حتی تنهاییم را با خیال تو قسمت می کنم

آخر تو نیمه جان منی

تو تنها بهانه دلخوشی این دل شکسته ای حتی برای گریه

هر دانه اشکم به نام تو میریزد

هر ثانیه عمرم به یاد تو قسم می خورد

اینها را گفتم تا بدانی من بی تو میمیرم

[ سه شنبه 28 خرداد 1392برچسب:, ] [ 18:12 ] [ عاشق...... ] [ ]

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد